بیا به دیدهٔ ما روی یار ما بنگر


بیا به نور خدا پرتوی خدا بنگر

بیا و دردی دردش ز دست ما برکش


بیا به درد دل و آن گهی دوا بنگر

نظر ز غیر فروبند و چشم دل بگشا


به مردمی نظری کن خوشی بیا بنگر

بیا بیا که تو بیگانه نیستی از ما


به آشنائی ما رو در آشنا بنگر

توئی و وعدهٔ فردا و روی او دیدن


ببین به چشم من امروز حالیا بنگر

اگر تو آینهٔ دل زدوده ای به صفا


نگاه کن تو در آئینه و مرا بنگر

چو سید ار تو ندیدی جمال او به یقین


بیا به دیدهٔ ما در جمال ما بنگر